کاروانیان برای عبور از بیابان و رسیدن به منزلگاهها با دو مشکل اساسی روبرو بودهاند که یکی از آنها تامین آب و دیگری علوفه و علیق چهارپایان همراه خود بوده است. با توجه به اینکه برخلاف تصور همگان، آب در بیابان پیدا میشود! آبی که با وجود شور بودن میتواند برای رفع عطش و شرب چهار پایان مورد استفاده قرار بگیرد، پس مشکل اصلی عبور از بیابانها تامین علیق شترها بوده است که هر کاروان میبایست به مقدار مورد نیاز و بسته به نوع مسیر با خود حمل میکرده.
آب شرب مورد نیاز افراد کاروان نیز در روشهای مختلف و بسته به نوع مسیر حمل میشده است و از دیرباز عابران بیابان روشهای خاص خود را برای نگهداری و استفاده از آن داشتهاند. میدانیم که در زمانی دور مردم خوب بلوچ به عنوان راهنمایان و عبور کنندگان اصلی بیابان لوت در این بیابان وسیع تردد میکردند و برای همین، به روشهای مختلف آب شرب خود را برای گواراتر شدن تا به امروز حمل میکردهاند. مرسومترین روش برای حمل آب آشامیدنی توسط بلوچها که هنوز هم مورد استفاده قرار میگیرد، استفاده از بطریهای آب معدنی خالی است که با ابتکار جالبی به صورت قمقمه برایشان تغییر کاربری داده است. در این روش که به آن سولوک ( SOLLOK ) به معنی گالن کوچک در زبان بلوچی اطلاق میشود از همین بطریها و یا گالنهای ۴ لیتری و حتی ظروف آلومینیومی که در دسترس باشد استفاده میکنند و در ابتدا به دور آنها یک لایه پارچه نخی بسته و بعد با پارچه گونی کنفی که متخلل است آنها را پوشش داده و پس از محکم کردن با تکه بند یا تسمهای در بالا آن را مهار کرده تا به مانند بند قمقمه کارایی داشته و در کنار وسیله نقلیه خود از موتور تا ماشین در جایی که حتی المکان سایه داشته باشد قرار میدهند. (در گذشته نیز به پالان و جهاز شتر آویزان میکردهاند) در عکسی که در لینک + قرار داده شده یکی از این سولوکها که در بیابان رها شده را با جزییات کامل میتوانید ببینید.
برای استفاده پس از پر کردن بطریها پوشش روی آنها که از گونی کنفی است را خیس کرده و در سایه و محلی که در حرکت وسیله نقلیه به آن باد بخورد قرار میدهند. بدیهی است آب درون بطری با این ترفند خنکتر از دمای محیط شده و برای نوشیدن گوارا خواهد بود.
کاربرد میلها در قطب شمال
آیا میدانستید میلها به جز در راهها و بیابانها که کاربردی مشخص در جهت راهنمایی کاروانیان و راهیان راه داشته است در قطب شمال نیز توسط کاوشگران کارایی داشته است؟ در خصوص میلها در بیابانها در این لینک به تفصیل گفتهایم + اما بد نیست بدانیم، کاربرد میلها در قطب شمال، بسیار متفاوت از آنچه در بیابانها مورد استفاده بوده به کار میآمده است. کاوشگران در مسیرهای بسیار دشوار و صعبالعبور قطبی گاها دچار درماندگی و گمگشتگی شده و اغلب به دلیل نداشتن آذوقه به درکی از مرگ میرسیدند و برای آنکه تلاشهای خود و گروه را پیش از مرگ خود حفظ نمایند سازههایی سنگی و میل مانند را درست کرده و نقشهها و گزارشات مکتوب خود را در داخل آن جاسازی کرده تا علاوه بر حفظ در مقابل بلایای طبیعی، آنها را برای تیمهای جستجو و دیگر کاوشگران باقی گذارند. با این کار ماحصل کاوش آنها به خوبی به جا مانده و راهگشای تیمهای دیگر میشده است. این میلها در قطب شمال با سنگ ساخته میشده و ارتفاع قابل ملاحظهای از سطح زمین داشته است.
روستای مکی
شهرستان راور از دوران گذشته به دلیل قرار داشتن در حاشیه بیابان لوت و بالطبع در راه کاروانیان مورد توجه بوده و از این جهت که در این شهرستان کاروانسراهای زیادی وجود دارد به آن لقب شهر کاروانسراها دادهاند. راور با داشتن باغهای انار و با محصولی خوش رنگ و دانه درشت و همینطور انجیر آن مشهور بوده و به همین جهت به عنوان قطبی در صنعت باغداری منطقه شناخته شده بود. علاوه بر اینها راور شهر قالیهای دست بافت بود که پتانسیل مناسبی برای مرکزیت آن در منطقه برای اسکان و ایجاد روستاهایی در اطراف آن بود. متاسفانه به مرور زمان با برچیده شدن داربست قالیها و تبدیل باغهای انار به پسته هر دو این شاخصه دیگر از یادها رفته و روستاها هم از جمعیت سابق خود خالی شدند و صنعت کشاورزی و قالیبافی هم رونق خود را از دست داد. اما هنوز هم راور دارای پتانسیل مناسبی برای صنعت گردشگری است.
یکی از این مکانها زیبای این شهرستان روستای مُکی و طبیعت اطرافاش است. روستایی بکر و زیبا در کنار حاشیه بیابان لوت که با تنوع گیاهی و جانوری بسیار، آنهم در آخرین نقطهای که آب و آبادی در کنار دشت وسیع لوت که از چشمها دور افتاده وجود دارد قرار گرفته است.
روستای مکی در ۳۵ کیلومتری شرق شهرستان راور است و راه دسترسی به آن نیز از نزدیکی قلعه قهقهه میگذرد. با قرار گرفتن در ابتدای مسیر خاکی روستا به نظر میرسد در حال عبور از محل دفن نخالههای ساختمانی هستید ولی با گذشتن از آنها ناگهان وارد جادهای خاکی و پر پیچ با دیوارههای چند متری میشوید که انگار به نوعی در صحنههایی از فیلم Mad Max قرار گرفتهاید. با عبور از دهلیزهایی که هیجان عبور را برای شما دوچندان میکند به درهای با کوههای کوتاه اطرافش میرسید و در ادامه راه از گدار چند رودخانه خشک، رودخانههایی که با عرض وسیع خود حکایت از سیلابی بودن منطقه دارد و پس از آنها راه به یک دوراهی میرسد که با تابلویی کوچک مسیر روستا و آبشار ییلاقی آن مشخص شده است. روستای مُکی این روزها تقریبا خالی از سکنه است و به نظر میرسد به روستایی فصلی تبدیل شده و فقط در فصل کشت و کشاورزی ساکنانی که از آنجا به شهرستان راور کوچ کردهاند به زمینهای خود برای کاشت تا برداشت محصول برمیگردند. برای رسیدن به آبشار باید در دو راههای که راه روستا و آبشار را از هم جدا میکند به راه سمت چپ وارد شد و تا انتهای دره پیش رفت. جایی که درختان نخل و مزارع از دور پیدا است همراه با رودخانهای که در دره منتهی به آن جریان دارد با کلبههایی کوچک و سقفهای گنبدی که برای زندگی در فصل کاشت توسط مردمان روستا ساخته شده است. ییلاق کنار روستا که آبشاری در آن جریان دارد به بهشتی میماند که در حاشیه بیابان لوت قرار دارد، نام آبشار به نام روستا مشهور شده است، آبشار مُکی دارای دو طبقه است که با آب نسبتا گرم و متبوعی با حدود ارتفاع ۱۲ متر به حوضچه کوچک سنگی زیر خود میریزد، و با صدایی زیبا که در سکوت دره میپیچد آن را میشکافد و به پایین دست میرود. آب آبشار در مسیر رو به پایین توسط جوی آبی باریک به استخری در محوطه نخلستان و کلبهها میریزد و از آنجا به زمین کشاورزی که به نظر زیر کشت گندم و جو رفته است وارد میشود و از باغ نخل کوچکی که زیبایی دوچندانی به این مکان داده خارج میگردد. جالب آن است که مشخصا این آبشار و چشمه یا رودی که آب آن را تامین کرده به یقین پرآب تر بوده و در گذشته مشخصا رود پر آبی از اینجا جریان داشته است، چرا که آثار رودخانه عریضی در پایین دست این آبشار به وضوح با عمق زیاد مشخص است.
در بالادست کلبهها و روی کوه مجاور قبرستانی وجود دارد که نشان از دفن مردم روستای مُکی از قدیم در آن جا میدهد، مکانی پوشیده شده از سنگ که اگر دقت نکنید قبرها را نخواهید دید. با نبودن سنگ قبر یا نشانهای روی آنها، از قدمت، نام و نشان قبرها چیزی مشخص نیست و تنها منظرهای که از بالای آن به خوبی بیابان لوت پیدا است، حسرتی دوچندان را برای ما نسبت به دفنشدگان دست میدهد.
منظرهای از درخشش دشت لوت بر بلندای روستای مکی
کاروانسراها بناهایی بومزاد ایران
عصر طلایی توسعه معماری،ساخت، مرمت و تزیینات در ایران به عهد صفویه که به نوعی عصر شکوفایی معماری در ایران است برمیگردد و بالطبع کاروانسراهای ایران هم در این دوران درخشان بینصیب نمانده است و از نظر تعداد و زیبایی در ساخت از دوره صفویه کاروانسراهای زیاد و چشمنوازی را به یادگار داریم. اما ساخت بنای کاروانسراها در ایران به نوعی بومزاد بوده چرا که از دوران پیش از اسلام نیز ساخت کاروانسراها در تمامی چهارگوشه این سرزمین رایج بوده است.
نام کاروانسرا + از دو کلمه کاروان به معنی جمعی از مسافران که گروهی سفر میکنند و سرا به معنی خانه و مکان است که هر دو کلمه از واژگان پهلوی ساسانی است. از دیر زمان در دوره باستانی نیز با توجه به نیاز انسانها برای داشتن سرپناه در همه مواقع، حتی در حین سفر به نوعی کاروانسراها مطرح بوده و در دورههای تاریخی مختلف بسته به وضعیت جامعه از بابت اقتصادی، نظامی و مذهبی بر روی ساخت و شکل این سازهها و پیشرفت آنها اثرگذاری داشته است.
در منابع تاریخی احداث بناهایی به عنوان کاروانسرا از زمان هخامنشیان ذکر شده و هرودت مورخ یونانی نیز از منزلگاههایی بین شوش و سارد که توسط هخامنشیان ساخته شده بوده یاد کرده است. اگر چه سازههایی با این قدمت تاریخی از آن دوران به جا نمانده و یا به صورت ویرانهای آثار آنها را میبینیم، ولی مشخص است که با توجه به نیاز مبرم در آن دورههای تاریخی برای ارسال پیکهای خبری و همینطور تامین امنیت راهها برای مسافران احداث چنین بناهایی از واجبات زمانه خود بوده است. این مهم به دوران اشکانیان و ساسانیان هم تسری پیدا کرده است و کاروانسراهایی چون دیرگچین و رباط انوشیروان، دروازه گنج و یا کنار سیاه هم از آن جمله است.
پس از این دوره باستانی و در دوره اسلام نیز، از آنجا که عام المنفعه بودن این گونه سازهها در دین اسلام تاکید شده بوده، اهمیت ساختن و مرمت کاروانسراها را بیش از پیش نشان داده است که از آن جمله میتوان به رباط چاهه یا ماهی اشاره کرد. البته با حمله قوم مغول به این سرزمین وقفهای در ساخت این بناها روی داده ولی با روی کار آمدن ایلخانیان، آنها بر اهمیت راهها و در نتیجه اینگونه سازهها در بین راهها پی بردند و دوباره فعالیت عمرانی ساخت کاروانسراها نیز دوباره شروع شده است.
نوع ساخت، زمان ساخت، مکان ساخت و همینطور پلان کاروانسراها همه میتوانند در تقسیم بندی نوع آنها موثر و تفکیک کننده بوده باشد.به عنوان نمونه پلان چهار ایوانی، گرد، مربع و مستطیل و یا حتی از بابت قرارگیری آنها در مسیرهای دشت و بیابانی یا کوهستانی همه جزو عواملی مهم برای تقسیمبندی این سازهها است.
جالب است بدانیم تا قرن حاضر نیز این بناها به نوعی در زمان خود مورد استفاده قرار داشته و با ورود ماشینهای سواری به ایران و تغییر مسیر جادهها، کاروانسراها با تغییر کاربری در اختیار سازمانهایی چون ژاندارمری و آموزش و پرورش قرار گرفت و به مرور زمان بدون استفاده شده و با بیتوجهی به مرمت سالیانه، متاسفانه بسیاری از آنها به ویرانه تبدیل شدند و در حال حاضر نیز بیشتر آنها خراب شده و رها شده و تعداد اندکی هم که در نزدیکی جادهها باقی ماندهاند به رستوران و یا بومگردی تبدیل شده اند.
بناهایی که به نوعی در فرهنگ و تاریخ ما عجین شدهاند و اینگونه بیمهری در نگهداری از آنها جایز نیست. بناهایی که با کمی درایت در نگهداری از آنچه باقیمانده میتواند هویت تاریخی ما را نشان دهد.
بیابان شور یا بیابان بهاباد
بین شهرستانهای طبس، کرمان و یزد در استانهای خراسان جنوبی (قُهستان) و کرمان و یزد بیابانی واقع شده است که به اشتباه از آن به عنوان قسمتی از بیابان لوت نام برده میشود و این اشتباه حتی تا جایی پیش میرود که بعضی حتی از آن به عنوان قسمتی از بیابان لوت شمالی نام بردهاند. این بیابان اختلافات زیادی در عوارض موجود در آن با بیابان لوت دارد و در کتابهای تاریخی و سفرنامههای موجود هم به این بیابان نام بیابان شور را دادهاند و از همین نظر راهی که از آن میگذرد هم به نام راه شور معروف بوده است. به نظر میرسد که واژه شور در این اسامی صرفا به دلیل وجود آبهای شور در این بیابان است، اگر چه در بعضی از نوشتههای به جا مانده از قدیم نام این بیابان را به بیابان یزد، بیابان بهاباد و یا بیابان طبس هم اطلاق کردهاند.
در بیابان شور بیشتر از آن که دشت ببینیم عوارض ناهموار دیده میشود که احتمالا تشکیل آنها از دوران رسوبی دوم زمینشناسی است. در این بیابان سه راه بزرگ از مشرق ( کوهبنان به طبس)، مرکز (راه شور از بهاباد به طبس +) و مغرب (تقریبا همان راه طبس به یزد فعلی)، کرمان و یزد را به قُهستان پیوند میداده است که هر سه راه تاریخی و بسیار کهن میباشد به گونهای که مارکوپولو سیاح ونیزی نیز در سفرنامه خود از عبور از این بیابان در هشتصد سال پیش یاد کرده است.
لازم به ذکر است که گروه یاردانگ در زمستان سال ۱۳۹۷ مسیر راه شور را در این بیابان پیموده و با تحقیقات کتابخانهای و میدانی توانست با بدست آوردن نشانههای ذکر شده در منابع به حقیقت این راه (راه شور) و احیا آن برسد. راه شور بنا به ثبت در سفرنامه مارکوپولو و در حدود هشتصد سال پیش توسط این سیاح ونیزی پیموده شده بود (از بهاباد به فهلنونج، فهنونج).
به عنوان نمونه، در گزارشات پرفسور مستوفی جغرافیدان بزرگ ایرانی که در خصوص بیابان لوت تحقیقات جامعی از خود به جای گذاشته (به دلیل ارتباط راه کاروانیان از خراسان جنوبی به کرمان) نیز از این راه و نشانههای عبور در آن گزارش شده و در قسمتی از آن گزارش به مکانی به نام هزارچیل برمیخوریم با این نشانهها: شیستهای ورقهای از زمین بیرون زده و در طول زمان نیز کاروانیان ورقههای شکسته را جمعآوری کرده و در کنارهم قرار داده که به مانند میلهای نشانه راه درآمده و این مکان را هزارچیل میگویند.
لازم به ذکر است که سون هدن مستشرق سوئدی هم از بیابان عبور کرده و به نوعی پاجای پای مارکوپولو گذاشته است.
ثبت عکس منسوب به این مکان را در اینستاگرام یاردانگ + و اینجا مشاهده میکنید.
میل نادری
در استان کرمان و جاده بم به زاهدان، بعد از شهرستان فهرج برج بلندی را در میانه جاده میبینیم که به شکل مناره و میل ساخته شده است. سازهای آجری با حدود ۲۰ متر ارتفاع و قاعدهای ۱۴ متری که به نام میل نادری مشهور است. داخل این برج یا میل پلکانی مدور قرار دارد و دسترسی را به بالای برج را امکان میدهد که در حال حاضر سالها است درب ورودی آن با آجر مسدود شده است. در بالای این میل، اشکال هندسی زیبایی با آجر قرمز رنگ کار شده که به نوعی سبک بناهای سلجوقی را تداعی میکند. برخلاف نامی که بر آن نهادهاند این برج هیچ ربطی به نادر شاه نداشته و بنا به مستندات تاریخی منتسب است به قاورد شاه سلجوقی، در زمان سلجوقیان و نامگذاری فعلی آن به دلیل آن است که احتمالا در زمان نادرشاه میل تعمیر و بازسازی شده است و از این رو به میل نادری مشهور شده است.
میل نادری یکی از دورافتادهترین مناره و میلها در ایران است که در ناحیهای خشک و بیابانی قرار گرفته و کاروانیان را در زمانهای کهن راهنمایی میکرده است. این سازه در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۱۰ با شمارهٔ ثبت ۱۴۳ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
پنجه عقاب عملیاتی که به شکست انجامید
عملیات پنجه عقاب عملیاتی که توسط نیروهای نظامی آمریکایی در خاک ایران انجام شد و به شکست انجامید. در ساعت ۳ صبح روز چهارشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۵۹ هشت هلیکوپتر از ناو هواپیمابر آمریکا که در خلیج فارس مستقر بود به سمت ایران پرواز میکند تا شروعی برای عملیاتی شود که به نام پنجه عقاب نامگذاری شده بود. این ماموریت ظاهرا از همان ابتدا دارای مشکل بود و یکی از هلیکوپترها قبل از رسیدن به خاک ایران با نقص فنی مجبور به بازگشت به ناو آمریکایی میشود و بقیه آنها وارد ایران شده تا به نام پنجه عقاب عملیاتی که به شکست انجامید را در تاریخ ثبت کنند.
هلیکوپترها با پرواز پایین برای دور ماندن از رادارهای ایران وارد خاک ایران میشوند و مسیری که از قبل برای آن تمرین شده بوده را در میان بیابان لوت ادامه میدهند، در میانه راه یکی دیگر از هلیکوپترها به دلیل مشکل ایجاد شده در تیغه ملخهایش، مجبور به رهاسازی در بیابان لوت شده و خدمه آن به دیگر هلیکوپترها منتقل میشوند. ۶ هلیکوپتر باقیمانده با تاخیر زمانی به محل از پیش تعیین شدهای در نزدیکی شهرستان طبس میرسند و یکی دیگر از آنها هم در آنجا از کار میافتد! فرمانده نیروهای دلتای آمریکا تقاضای لغو عملیات را به زنجیره فرماندهی میکند، در راس این عملیات جیمی کارتر رییس جمهور وقت آمریکا بر روی ادامه عملیات پافشاری میکند. هواپیماهای هرکولس مدل C 130 که نقش ترابری و سوخترسانی را به همراه اختلال روی رادارهای ایران به عهده داشتند نیز از پایگاه آمریکا پرواز و به خاک ایران وارد میشوند و در نزدیکی محل استقرار باقیمانده هلیکوپترها به زمین مینشینند. نسخهای از هواپیمای هرکولس در این عملیات بکار برده شده بود که بتواند عملیات سوخترسانی را بر روی زمین برای هلیکوپترها انجام دهد و به همین منظور یکی از هلیکوپترها به سمت یکی از دو هواپیمای هرکولس، پروازی را بر سطح زمین انجام میدهد که با توجه به تاریکی و طوفان شنی که ناگهان رخ داده بود و عدم راهنمایی لازم به آن برخورد میکند و انفجار در میان بیابان، شکست عملیات را برای نظامیان آمریکایی دیکته میکند. ۸ نفر از نیروهای آمریکایی در این تصادم کشته شدند و مابقی به ناچار سوار بر هواپیمای هرکولس باقیمانده به سمت پایگاه خود حرکت کردند و ۵ هلیکوپتر دیگر را در این بیابان باقی میگذارند.
قرار بر این بود که هلیکوپترها، پس از سوختگیری به نزدیکی جنوب شرق تهران رسیده و نیروهای کماندو را پیاده کرده تا با عملیاتی دیگر به نجات گروگانها روند، اما با انفجار هواپیما و یکی دیگر از هلیکوپترها، همینطور اتوبوس مسافربری و کامیون سوختی که در آن زمان به محل حادثه رسیده بود و خود مشکل دیگری برای کماندوهای آمریکایی ایجاد کرده بود، همه از دلایلی بود که منجر به شکست عملیات پنجه عقاب در خاک ایران شد. عملیاتی که اگر با موفقیت انجام میشد شاید بزرگترین و پیچیدهترین عملیات نظامی تاریخ لقب میگرفت.
این عملیات جزییات بسیار زیادی داشت که در حیطه آگاهیرسانیهای ما نیست و تنها از این جهت در اینجا عنوان شد که کل قسمت ابتدایی عملیات هوایی از روی بیابان لوت گذر کرده و این بیابان چون دالانی خلوت و بیحفاظ برای هواپیماها و هلیکوپترهای آمریکایی بود که توانستند بدون دیده شدن تا شمال شرقی ایران، به راحتی نفوذ کنند.
این هم یک مورد دیگر از سالهایی بود که بیابان لوت به عنوان کریدوری امن برای اشرار و قاچاقچیان کشورهای همسایه و همینطور برای نیروهای خارجی مامن امنی بود که از طریق آن به مرکز و شمال کشور دستیابی داشتند و برای همین امر نیروهای امنیتی و نظامی به دنبال چارههای متعددی برای امن کردن منطقه بودند که متاسفانه تا حال حاضر به نوعی این تمهیدات گریبانگیر ما شده است. اگر چه در زمان خود شاید تنها راه حل باقیمانده برای مقابله بود.
داستانک چهارم
زهیر خان را مدتها بود ندیده بودم، در عبور از مناطق مختلف لوت هم خبری از وی نبود و همین مرا نگران میکرد. نگران خود یا زهیر خان؟
در نیمه شبی درکنار کاروانسرای حوض خان + بود که مشغول آماده سازی خود برای کمپ بودم و با دیدن شبحی از دور به خود لرزیدم. جایی در میان لوت شمالی در منطقهای که گذر کسی حتی اشرار هم کمتر به آنجا میافتاد این ترس بیجا نبود و باید منتظر حوادثی میشدم که برایم خوشایند نبود. شبح پیاده در مهتاب پیش میآمد و مشخصا هدفش رسیدن به کمپ من در این ناکجا آباد بود. سعی کردم تا با ایجاد سروصدا به غریبه نزدیک شده نشان دهم که تنها نیستم که با صدای بلند آشنایی خیالم راحت شد. زهیر خان بود که پیاده پیش میآمد و گلهمند از ندیدن من از ملاقات قبلیامان، هنوز نرسیده شروع به گله و شکایت کرده بود. گفتمش در جا پای تو همه جا را رفتم و ندیدمت، حال تو گلهمند شدهای؟ نشست و چپق قدیمیاش را بیرون آورد و از من توتون طلب کرد. میدانست همیشه توتون پیپ را همراهم دارم و به خواستهاش تن میدهم.
در حین پر کردن چپق قدیمیاش گفت، میدانی در کجا اطراق کردهای؟ میدانی حوض خان میان راهی از کجا به کجا ختم میشده؟ میدانست که میدانم ولی به یقین از داستانی خبر داشت جز آنچه من میدانستم، که منتظر به واگو کردنش از طرف زهیر خان بودم. کنار آتش نشست و چپق اش را چاق کرد و گفت اینجا محل عبور و مرور نیست، اینجا بیش از پیش دورافتاده و پرت شده و جز محیطبانان آنهم برای پناه از طوفان و جبیرهای بیابان برای رفع تشنگی کسی راه به جایی نمیبرد. گفت روزگاری بین نایبند و چهل پایه این منزلگاه موقت و میانراه بوده و از اینجا تا چهل پایه کاروانیان با آگاه نبودن از راه به خطر میافتند. میگفت خیلیها اینجا را نفرین شده میدانند و اگر دقت کنی چند قبر در اطراف کاروانسرایش میبینی. درست میگفت و قبل از تاریکی هوا سنگ قبری را دیده بودم. حوض خان دیگر به گمان زهیر خان محل رفت و آمد اجنه در آمده و صداهایی که در شبها از حجرههای داخلی به بیرون میرسد، حکایت از زجر و دردی عظیم دارد. زهیر خان از داستانهایی میگفت که انگار قبیله جن زدگان هر ساله در شروع فصل زمستان برای بردن عروس جنیان به این کاروانسرا میآیند و پس از جشنی پر سروصدا هر که را در آنجا باشد، با خود به همراه میبرند و در چاهی که در یک فرسخی اینجا کندهاند میاندازند. زهیر خان باز هم به درستی خود را به من رسانده بود و با بودنش خیالم از همه جهات راحت بود. آن شب را با خیال راحت بخواب رفتم چرا که زهیر خان در کنار آتش، شال افغانیش را به روی خود انداخته بود و در چرت بود.
پینوشت:
حوض خان منزلگاهی میانی از نایبند تا کاروانسرای چهل پایه است و راهبلدهای روستای نایبند کاروانیان را به اینجا میآوردهاند و نگهبانانی از کاروانسرای چهل پایه برای به خطر نیافتادن کاروانیان آنها را به کاروانسرای چهل پایه میبردهاند. پیدا کردن راه از بیراه در این بیابان خطرناکتر از دیگر جاهای بیابان لوت است.
تقسیمبندی منطقهای بیابان لوت
بیابان لوت منطقهای بیابانی در بین استانهای سیستان و بلوچستان، کرمان، یزد و خراسان جنوبی است که از جهت وضع زمین شناختی، آن را به سه قسمت شمالی، مرکزی و جنوبی تقسیم کردهاند.
لوت شمالی به شکل مثلثی است که شهرستان راور و روستای نایبند از یک طرف و روستای دهسلم و کوه سرخ و پختو و عبدالهی از سمت دیگر حدود آن را مشخص کرده و در قاعده خود رود شور، رود دایمی بیابان لوت آن را دربر گرفته است. در لوت شمالی عوارض زمینشناختی خاصی برای عبور و مرور کاروانیان در زمانهای قدیم و امروزه وجود نداشته و کاروانیان در گذشته از این قسمت بیابان به راحتی عبور میکردهاند. از عوارض مهم بیابانی در لوت شمالی، علاوه بر رود شور و آتشفشانهای جوان لوت، میتوانیم به تپه بازالتی گندم بریان که حاصل فعالیت این آتشفشانها بوده و همینطور جنگلهای نبکا اشاره کنیم که هر کدام به نوعی خاص و منحصر بهفرد در کنار کوههای مرغاب کوه و پشه کلوت جزو دیدنی این قسمت از بیابان لوت میباشند.
در جنوب مرغاب کوه، آتشفشانهای محمودی (درشمال) و کردوانی (درجنوب) به عنوان جوانترین آتشفشانهای خاموش ایران زیبایی دوچندانی را به دشت لوت دادهاند.
لوت مرکزی نیز تقریبا به شکل مثلثی وارونه در انتهای قاعده مثلث شکل لوت شمالی واقع شده و دو ضلع محدود کننده آن را کلوتها با کوچهها و کریدورهای پیچ درپیچ خود و همینطور در سمت دیگر ریگ زار فرا گرفته که هر کدام به نوعی در عبور برای کاروانیان در زمانهای قدیم مشکلات فراوانی را ایجاد میکرده است.
لوت جنوبی را دشتی هموار میدانیم که در حال حاضر به نام ریگ زنگی احمد معروف است و از سمت جاده بم به زاهدان تا روستای کشیت و فهرج محدوده آن مشخص شده است.
کلا عبور از بیابان لوت در تمامی جهتها از نظر زمین شناختی قابل تردد است و تنها در چاله انتهایی رود شور، آن هم در فصل زمستان به دلیل باتلاقی شدن منطقه شما را دچار مشکل میکند. این چالش تفاوت بزرگی است که بیابان لوت را با دشت کویر مرکزی جدا میکند، وجود باتلاقهای دایمی در دشت کویر. اما با این وجود چرا بیابان لوت در ایام قدیم شناخته شده نبوده و مردم حاشیه لوت نیز به قلب آن وارد نمیشدند؟ از نکات مهم، عدم وجود آب شرب و فقدان چراگاه و مرتع مناسب برای استر و شترهای کاروانیان بوده است. چرا که شتر به عنوان حیوانی بارکش و وسیله سفر برای کاروانیان با وجود مقاومت بدنی در مقابل کمبود آب، نیاز به علیقه داشته که از این نظر در بیابان لوت، کاروانیان دچار مشکل میشدهاند و میبایست علاوه بر ذخیره آب شرب نسبت به حمل علوفه برای شترها نیز اقدام میکردند.
سیاه کوه یا کوه ملک محمد
با درج خبر تعرض زیست محیطی به عرصه بیابان لوت که برای آگاهی رسانی علاقمندان به این طبیعت بینظیر انجام گرفت خوب است بدانیم کوه ملک محمد کجا است؟ در منتهی الیه استان کرمان و نزدیکی روستای دهسلم، کوهی قرار دارد که احتمالا بنا به تیرگی رنگ خود، به نام سیاه کوه مشهور بوده است و به دلیل آنکه تقریبا از خیلی جهات و مسیرها این کوه دیده میشده از آن به عنوان نشانه راه و امیدی برای رسیدن به منزل در بین قافلهسالارها یاد میشده است. آلفونس گابریل در سفرهای خود نیاز شدیدی به یک راهنما داشته که با معرفی ملک محمد نارویی، قافلهسالاری کاروان کوچک گابریل بر عهده این راهنمای لوت قرار میگیرد. با خدمات ارزندهای که ملک محمد در جهت اهداف پیمایش گابریل انجام میدهد، دکتر آلفونس گابریل دو مکان را به نام او در نقشههای برداشته شده از بیابان لوت ثبت میکند + . چاله ملک محمد و کوه ملک محمد
پیرو خبری که بدست یاردانگ رسیده است طی نامهنگاریهای مربوطه توسط سازمان میراث فرهنگی و پایگاه لوت در استان خراسان جنوبی با تیم امنیتی و قرارگاه حفاظتی منطقه قراری حاصل شده است که از تردد کلیه ماشینهای راهسازی و عملیاتی سنگین در گلوگاه منطقه جلوگیری به عمل آید که خود نشان از مطالبهگری دوستداران محیط زیست و همکاری خوب پرسنل زحمتکش سازمان میراث خراسان جنوبی است