زهیر خان را گفتم برایم از رستم بیشتر بگو! گفتمش از جنگ بین رستم و اژدها مار برایم گفتی ولی رستم کجا بوده، میدانم که زاده سیستان و جنگاوری بزرگ بوده ولی دیگر چه باید بدانم؟ زهیر خان نگاهی به من کرد و گفت خود بهتر میدانی ولی از یاد بردهای!
زهیر خان میگفت، رستم در سفرهایش به بیابان لوت مکانی برای استراحت خود داشته و با رخش در بیابان برای کوتاهی راه و سریع رسیدن چارهای جز گذر از این بیابان بزرگ نداشته است. زهیرخان میگفت، رستم زمانی در این رفت و آمدها در نزدیکی روستای نایبند در استراحت بوده که رخش آنچنان با دستهای خود بر زمین کوبیده که چشمه آب گرمی از زیر زمین به بیرون راه پیدا کرده و رستم افسانهای آبگرم را به گودالی هدایت کرده تا بتواند تن خود را از غبار سفر و کوفتگی آن بدور سازد.
زهیرخان دقیق درست میگفت و من فراموش کرده بودم این مکان را که اکنون به نام دیگ رستم میشناسیم و مردمانش بر این باورند که از تبار رستم دستان هستند و برآن فخر دارند. دیگ رستم هم اکنون واحهای شده است در حاشیه بیابان لوت که انگار زمان در یخ زدگی باقی مانده و رهگذران در سایه سار درختان نخل اندک آن تن به آرامش میدهند.
اینها را گفت و وقتی به سمت دور دست و به دنبال نشانهای از دیگ رستم + میگشتم و نگاه میکردم، دیگر ندیدمش و باز در این ماندم که زهیرخان از خیالات من بوده یا به همراه من در این بیابان بزرگ در سیر و سفر است؟ چه تفاوت دارد؟ فرقی هم مگر دارد؟
پینوشت:
دیگ رستم واحهای است در نزدیکی روستای نایبند در جاده ترانزیتی استان کرمان به خراسان جنوبی که دارای سه چشمه کم آب، گرم، ولرم و سرد است که درهم میآمیزد و به حوضچهای ریخته میشود که از دیر باز برای آبتنی رهگذران مورد استفاده بوده است.