زهیر خان را اینبار من پیدا نکردم! این بار اهالی منطقه شهداد از فریادهایی شبانه در بین کلوتها میگفتند! فریادهایی نامعلوم که انگار سوار بر امواج باد در میان کلوتها بگوش میرسد! راهی شدم، باید میشنیدم، باید میدانستم این فریادها از چه منبع و سمتی است. آیا آنگونه که مردم منطقه میگویند بازهم خرافات جن و داستانهایش است یا صدای باد که در کوچههای تو در توی کلوتها بسان فریاد به نظر میرسد.
زهیر خان که بود؟ +
اینبار من هم شبانه به شهداد رسیدم، وقت را تلف نکردم و مستقیم در زیر نور ماه به سمت کلوتها راهی شدم. با نزدیک شدن به منطقه باد خنک وزیدن گرفت و صداهای درهمی به گوش میرسید! هنوز کریدورهای زیبای کلوتها را جلو نرفته بودم که بر بلندای یکی از کلوتها دیدمش! خودش بود! زهیر خان
فریاد میزد و نجواهای بلندش نامفهوم بود! مرا که دید فریاد زد: چرا؟ نمیدانستم از چه چیز اینقدر عصبانی است! اینگونه هیچ وقت ندیده بودمش و آن زهیر خان آرام و شوخ هیچ وقت اینگونه پرخاشگر نشده بود! گفتم زهیر خان سلام، چه شده، چرا اینهمه آشفتهای؟
جواب سلامم را نداد و دوباره فریاد زد چراااا !! گفتم چرا چی؟ چه شده است؟ گفت لوت را ثبت کردید و گفتید حفاظت از آن در اهداف طرحهای بین المللی قرار گرفته است! لوت را منطقه بندی کردید و گفتید ازین به بعد این بیابان جهانی است و برای حفاظتش کارها خواهیم کرد! چه شد؟
عصبانی بود و نمیدانستم باید چکار کنم! گفت نخواستیم اصلا جهانی شدن و ثبت جهانی + و آنچه میگفتید را نمیخواهیم! اصلا لوت را به حال خود رها کنید بهتر است! آیا تک تک ما نباید دغدغه نگهداری از آن را داشته باشیم؟ به نظرت آیا از زمانی که در بوق و کرنا کردید که لوت جهانی شده + لوت مال همه دنیاست و آن را جوری معرفی کردید که سیل توریست و توریستبر به منطقه راهی شد، چه شد؟ به نظرتان نمیرسد قبل از این آشنایی شماها با این بیابان خدایی وضعیت بهتری داشتیم؟ الان دیگر از این بیابان چه میخواهید؟ بس نیست ضربههایی که به عناوین مختلف به اندام این بیابان زدهاید!
مشخص بود که از همه چیز آگاه است و عصبانیتش را درک میکردم و نمیدانستم چه باید بگویم! اولین بار بود که در مقابلش اینچنین تسلیم بودم!
حرف حق همیشه بدون پاسخ است!
چه کردهایم؟ تک تک ما برای این بیابان چه کردهایم؟ جز آنکه به عناوین مختلف وارد آن شدهایم و فقط از آن منبعی برای درآمد ساختهایم؟ کاش رهایش کرده بودیم، کاش معرفی نشده بود و الان هم خیال همه راحتتر بود. +
اگر شما هم این روزها از میان کلوتها عبور کردید و صدای فریادهایی را شنیدید، واهمه نداشته باشید و بدانید که زهیرخان همان دوروبر است و ناراحت، اگر پیرمردی را از دور در میان کلوتها دیدید بدانید که زهیر خان است و در کنارش به حرفهایش گوش دهید. با شنیدن حرفهایش شاید سنگینی این درد را از روی سینهاش کم کردید. شاید توانستیم بالای دست قانونهای خراب کننده فکری به حال این بیابان عزیز کنیم.
دست به دست هم دهیم و کنیم میهن خود را آباد
از ماست که بر ماست .
درود بر احسان عزیز . بله متاسفانه همین طور است